|
گفتی برو
![]() نام تو را آورده ام دارم عبادت می كنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می كنم دستت به دست دیگری از این گذشته كار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت می كنم گفتی دلم را بعد از این دست كس دیگر دهم شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می كنم رفتم كنار پنجره دیدم تو را با ،،،،، بگذریم چیزی ندیدم ، این چنین دارم رعایت می كنم من عاشق چشم توام ، تو مبتلای دیگری دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می كنم تو التماسم می كنی جوری فراموشت كنم با التماس اما تو را به خانه دعوت می كنم گفتی محبت كن برو ، باشد خداحافظ ولی رفتم كه تو باور كنی دارم محبت می كنم نظرات شما عزیزان: roz
![]() ساعت12:05---6 بهمن 1390
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() برچسبها: ![]() |
|